لوئي بريل: نابيناي باهمت و سختكوش؛ عامل موفقيت مليونها نابيناي جهان
صفحه 1 از 1
لوئي بريل: نابيناي باهمت و سختكوش؛ عامل موفقيت مليونها نابيناي جهان
لوئي بريل: نابيناي باهمت و سختكوش؛ عامل موفقيت مليونها نابيناي جهان
درگذشته نابينايان از نعمت خواندن محرومبودند. اينگونه افراد كه قادر به ديدن نبودند بهدليل نداشتن امكانات درتاريكی مطلق فرو رفتهبودند. اما دانشمنداني فرهيخته كه تمام افكارش به دنبال رفع نيازهاي نابينايان بود، توانست راه روشني براي نابينايان هموار سازد و خطي را براياينگونه افراد ابداع كند تا آنان بتوانند از نعمتخواندن و نوشتن بهره ببرند وگام در دنياي علمبگذارند. (لوئي بريل) موفق به اختراع زبان وخطي شد كه نابينايان با لمس انگشتان دستانشانمطالب كتب و مقالاترا به راحتيبخوانند وتوسط قلمي مخصوص كه كاغذ را سوراخ ميكندآنچه را كه بخواهند بنويسند. به اين ترتيب آنان نيز توانستند همچون مردم عادي زندگي كنند و درس بخوانند و به تحصيل بپردازند نابينايان همه اين نعمات را مديون لوئي بريل هستند كه اكنونبه گوشهاي از زندگي او ميپردازيم.
متولد حوالي پاريس: لوئي بريل در 4 ژانويه 1809 دريك روستايدور افتاده نزديك پاريس به نام (كواپوري) چشم به جهان گشود پدرش (سيمون رن بريل) و مادرش (مونيك بريل) بود. زندگي مرفه نداشتند اما همه تلاششان درجهت ايجاد يك محيط آرامو راحت براي فرزندانشان بود. سيمون در يك آهنگري كار ميكرد و نعل اسب ميساخت.خانهاي سنگي و كوچك در روستا بنا كرده بود و بعد از تولد لوئي مغازهاي محقر در نزديكي خانهاش ساخت وبه نعل سازي مشغول شد. اوشبانهروز كار ميكرد تا بتواند خرج خانوادهاش رادر بياورد. براي اعضاي خانواده غذا وخوراك وپوشاك مناسب تهيه كند. بطور كلي مرد زحمتكشو مهرباني بود. مادر لوئي نيز براي همسايههاخياطي ميكرد و به رفوگري ميپرداخت. آنهاخانوادهاي خوشبخت بودن تا اينكه اتفاقيناگوار زندگي آنان را تيره و تار كرد.
لوئي سه ساله بود، او روزي در خيابان نزديكخانهاش بازي ميكرد كه ناگهان اسب يك درشكه رم كرد و او را زير گرفت و لوئي به گوشه خيابانپرت شد به زمين خورد. بر اثر اين تصادف، لوئيمدتي بيهوش بود تا اينكه بعد از مداوا و معالجه بههوش آمد اما بينايي چشم چپش را از دست داد.و پزشكان اظهار داشتند امكان دارد طولزندگياش بينايي چشم راست خود را نيز به مروراز دست بدهد.
به هر صورت لوئي سه ساله نميتوانست باچشمچپ مشاهده كند و از اين نعمت محروم شد. مدتي ر ا در انزوا به سر برد ولي با محبتهاي مادرمهربانش اعتماد به نفس خود را به دست آورد وبار ديگر به جمع دوستانش پيوست. لوئي كوچولو علاقه زيادي به كار پدر داشت، لذا پيشبندچرميبه تن ميكرد و در برابر حرارت آتشميايستاد و به كار پدر با دقت تمام خيره ميشد.درواقع شاگرد پدرش شده بود. متاسفانه چشم راست وي دچار عفونت شد و بهيك بيماري چشمي خاصي دچار شد. والدينش اورا به درمانگاه روستايشان بردند، اما پزشكدهكده پيشنهاد كرد كه هر چه سريعتر لوئيكوچولو را به شهر پاريس ببرند و در يك بيمارستانمجهز بستري كنند، اما استطاعت مالي خانوادهلوئي اجازه چنين كاري را نميدهد. لوئيشب و روز از درد به خود ميپيچيد و مادر وپدرش در كمال افسوس و تاسف شاهد زجركشيدن فرزند دلبندشان بودند و كاري از دستشانبرنميآمد.
كمكم فروغ ديدگان لوئي رو به افول رفت وبينايياش را به طور كامل از دست دادو نابينا شد.لوئي 5 ساله از اينكه در دنيايي از تاريكي فرورفته بود رنج ميكشيد و دچار افسردگي شديدشده بود. پدرش براي اينكه او را وارد اجتماعكند، از مدير مدرسه روستا تقاضا كرد كه عليرغمكوري لوئي، او را در مدرسه ثبت نام كند. لوئي به مدرسه رفت اما فقط صداي معلم راميشنيد قادر به نوشتن و خواندن نبود. سرودها واشعار را به خوبي حفظ ميكرد ولي از اينكهنميتوانست همپاي ديگر همكلاسيهايش درس بياموزد غصه ميخورد. او به پدر و مادرش ميگفت: ميدانم آيندهام گدايي بر سر خيابانهاوكوچهها است. زير او بارها با كورهايي روبه روشده بود كه براي امرار معاش گدايي ميكردندو لوئي از اين مسئله منزجر بود.اواهدافبزرگيدر سر ميپروراند درحاليكه كور شده بو و همهراهها را براي خودش بسته ميديد. لوئي علاقهزيادي به تحصيل داشت اما نابينايي سدراه ويشده بود. او هر روز از روز گذشته نااميدتر ميشدو از دلسوزيها و ترحمهاي ديگران نيز خسته ودلشكسته بود.
عملي شدن آرزوهايش پدر لوئي به يك موسسه خيريه در پاريس نامهاينوشت و اوضاع و شرايط خود و پسرش را برايآنان شرح داد و از علاقه لوئي به تحصيل برايآنها گفت. پس از يك ماه نامهاي از موسسه خيريه به در خانهلوئي آمد كه زندگي او را دگرگون ساخت. نامهحاكي از هزينه تحصيل براي او در مدرسهشبانهروزي نابينايان درپاريس بود. لوئي ازخوشحالي فرياد ميزد و در كوچههاي روستا ميدويد. او به آرزويش رسيده بود. ميتوانستتحصيل كند و گداي سر خيابانها نشود.
او به همراه پدرش به پاريس رفت و در مدرسهشبانه روزي مستقر شد. البته محيط خوابگاهمدرسه چندان رضايتبخش نبود. بوي نم و زبالهوتعفن فضاي خوابگاه را پر كرده بود. لوئي به ياد خانه محقر و ساده اما تميز و پر از مهرو الفت خود در روستا ميافتاد و اشك از گوشهچشمان نابينايش سرازير ميشد. چارهاي نبود. لوئي 10 ساله تصميم گرفته بود با هر گونهمشكلات كنار بيايد و به تحصيل بپردازد تا گدانشود. معلمان (آن وقت اروبا) رفتار بسيار بدي با دانشآموزان داشتند.به آنان توهين ميكردند و با شلاق كتك ميزدند. در صورتيكه خطايي از دانش آموزان سر ميزد درزندان انفرادي حبس ميشد. غذايدانشآموزان كاسهاي آب بي رمق سوپ و تكهكوچكي نان بود. البته در آن دوران همه مدارس چنين رفتاري را با دانش آموزان خود داشتند . تنبيه و ايجاد شرايطي نامطلوب براي آنان مرسوم بود . بريل با همه سختيها مبارزه ميكرد. او با دستهاي كوچكش مجبور بود به دوخت دمپاييبود. 12 ساله كه شد در كارگاه نجاري در مدرسهمشغول به كار شد. او در كارها و تحصيل علمجديت نشان ميداد و هيچگاه شكوه و شكايتنميكرد.
چند دانشآموز نابينا كه قصد فرار از مدرسه راداشتند، توسط مسئولين مدرسه دستگير شدندوبراي تنبيه به معادن ذغال سنگ و كارخانههايكنف بافي فرستاده شدند. لوئي دلش به حال آنان ميسوخت و هميشهسعي ميكرد كاري انجام ندهد كه مورد تنبيه قرارگيرد. لوئي درمدرسه از طريق لمس حروف برجستهخواندن ونوشتن را آموخت. البته روش بسيارسختي بود. بچهها مجبور بودند براي نوشتن يكخط جمله حروف را پيدا كرده و كنار هم بچينند تا جملهاي را بسازند. بريل نوجوان در ذهنش بهدنبال يافتن راهي ساده براي آموختن و نوشتن بود . او اوقات فراغتش را به برنامهريزي و طراحيروش و سيستمي و ساده براي نوشتن و خواندنميگذراند.
درگذشته نابينايان از نعمت خواندن محرومبودند. اينگونه افراد كه قادر به ديدن نبودند بهدليل نداشتن امكانات درتاريكی مطلق فرو رفتهبودند. اما دانشمنداني فرهيخته كه تمام افكارش به دنبال رفع نيازهاي نابينايان بود، توانست راه روشني براي نابينايان هموار سازد و خطي را براياينگونه افراد ابداع كند تا آنان بتوانند از نعمتخواندن و نوشتن بهره ببرند وگام در دنياي علمبگذارند. (لوئي بريل) موفق به اختراع زبان وخطي شد كه نابينايان با لمس انگشتان دستانشانمطالب كتب و مقالاترا به راحتيبخوانند وتوسط قلمي مخصوص كه كاغذ را سوراخ ميكندآنچه را كه بخواهند بنويسند. به اين ترتيب آنان نيز توانستند همچون مردم عادي زندگي كنند و درس بخوانند و به تحصيل بپردازند نابينايان همه اين نعمات را مديون لوئي بريل هستند كه اكنونبه گوشهاي از زندگي او ميپردازيم.
متولد حوالي پاريس: لوئي بريل در 4 ژانويه 1809 دريك روستايدور افتاده نزديك پاريس به نام (كواپوري) چشم به جهان گشود پدرش (سيمون رن بريل) و مادرش (مونيك بريل) بود. زندگي مرفه نداشتند اما همه تلاششان درجهت ايجاد يك محيط آرامو راحت براي فرزندانشان بود. سيمون در يك آهنگري كار ميكرد و نعل اسب ميساخت.خانهاي سنگي و كوچك در روستا بنا كرده بود و بعد از تولد لوئي مغازهاي محقر در نزديكي خانهاش ساخت وبه نعل سازي مشغول شد. اوشبانهروز كار ميكرد تا بتواند خرج خانوادهاش رادر بياورد. براي اعضاي خانواده غذا وخوراك وپوشاك مناسب تهيه كند. بطور كلي مرد زحمتكشو مهرباني بود. مادر لوئي نيز براي همسايههاخياطي ميكرد و به رفوگري ميپرداخت. آنهاخانوادهاي خوشبخت بودن تا اينكه اتفاقيناگوار زندگي آنان را تيره و تار كرد.
لوئي سه ساله بود، او روزي در خيابان نزديكخانهاش بازي ميكرد كه ناگهان اسب يك درشكه رم كرد و او را زير گرفت و لوئي به گوشه خيابانپرت شد به زمين خورد. بر اثر اين تصادف، لوئيمدتي بيهوش بود تا اينكه بعد از مداوا و معالجه بههوش آمد اما بينايي چشم چپش را از دست داد.و پزشكان اظهار داشتند امكان دارد طولزندگياش بينايي چشم راست خود را نيز به مروراز دست بدهد.
به هر صورت لوئي سه ساله نميتوانست باچشمچپ مشاهده كند و از اين نعمت محروم شد. مدتي ر ا در انزوا به سر برد ولي با محبتهاي مادرمهربانش اعتماد به نفس خود را به دست آورد وبار ديگر به جمع دوستانش پيوست. لوئي كوچولو علاقه زيادي به كار پدر داشت، لذا پيشبندچرميبه تن ميكرد و در برابر حرارت آتشميايستاد و به كار پدر با دقت تمام خيره ميشد.درواقع شاگرد پدرش شده بود. متاسفانه چشم راست وي دچار عفونت شد و بهيك بيماري چشمي خاصي دچار شد. والدينش اورا به درمانگاه روستايشان بردند، اما پزشكدهكده پيشنهاد كرد كه هر چه سريعتر لوئيكوچولو را به شهر پاريس ببرند و در يك بيمارستانمجهز بستري كنند، اما استطاعت مالي خانوادهلوئي اجازه چنين كاري را نميدهد. لوئيشب و روز از درد به خود ميپيچيد و مادر وپدرش در كمال افسوس و تاسف شاهد زجركشيدن فرزند دلبندشان بودند و كاري از دستشانبرنميآمد.
كمكم فروغ ديدگان لوئي رو به افول رفت وبينايياش را به طور كامل از دست دادو نابينا شد.لوئي 5 ساله از اينكه در دنيايي از تاريكي فرورفته بود رنج ميكشيد و دچار افسردگي شديدشده بود. پدرش براي اينكه او را وارد اجتماعكند، از مدير مدرسه روستا تقاضا كرد كه عليرغمكوري لوئي، او را در مدرسه ثبت نام كند. لوئي به مدرسه رفت اما فقط صداي معلم راميشنيد قادر به نوشتن و خواندن نبود. سرودها واشعار را به خوبي حفظ ميكرد ولي از اينكهنميتوانست همپاي ديگر همكلاسيهايش درس بياموزد غصه ميخورد. او به پدر و مادرش ميگفت: ميدانم آيندهام گدايي بر سر خيابانهاوكوچهها است. زير او بارها با كورهايي روبه روشده بود كه براي امرار معاش گدايي ميكردندو لوئي از اين مسئله منزجر بود.اواهدافبزرگيدر سر ميپروراند درحاليكه كور شده بو و همهراهها را براي خودش بسته ميديد. لوئي علاقهزيادي به تحصيل داشت اما نابينايي سدراه ويشده بود. او هر روز از روز گذشته نااميدتر ميشدو از دلسوزيها و ترحمهاي ديگران نيز خسته ودلشكسته بود.
عملي شدن آرزوهايش پدر لوئي به يك موسسه خيريه در پاريس نامهاينوشت و اوضاع و شرايط خود و پسرش را برايآنان شرح داد و از علاقه لوئي به تحصيل برايآنها گفت. پس از يك ماه نامهاي از موسسه خيريه به در خانهلوئي آمد كه زندگي او را دگرگون ساخت. نامهحاكي از هزينه تحصيل براي او در مدرسهشبانهروزي نابينايان درپاريس بود. لوئي ازخوشحالي فرياد ميزد و در كوچههاي روستا ميدويد. او به آرزويش رسيده بود. ميتوانستتحصيل كند و گداي سر خيابانها نشود.
او به همراه پدرش به پاريس رفت و در مدرسهشبانه روزي مستقر شد. البته محيط خوابگاهمدرسه چندان رضايتبخش نبود. بوي نم و زبالهوتعفن فضاي خوابگاه را پر كرده بود. لوئي به ياد خانه محقر و ساده اما تميز و پر از مهرو الفت خود در روستا ميافتاد و اشك از گوشهچشمان نابينايش سرازير ميشد. چارهاي نبود. لوئي 10 ساله تصميم گرفته بود با هر گونهمشكلات كنار بيايد و به تحصيل بپردازد تا گدانشود. معلمان (آن وقت اروبا) رفتار بسيار بدي با دانشآموزان داشتند.به آنان توهين ميكردند و با شلاق كتك ميزدند. در صورتيكه خطايي از دانش آموزان سر ميزد درزندان انفرادي حبس ميشد. غذايدانشآموزان كاسهاي آب بي رمق سوپ و تكهكوچكي نان بود. البته در آن دوران همه مدارس چنين رفتاري را با دانش آموزان خود داشتند . تنبيه و ايجاد شرايطي نامطلوب براي آنان مرسوم بود . بريل با همه سختيها مبارزه ميكرد. او با دستهاي كوچكش مجبور بود به دوخت دمپاييبود. 12 ساله كه شد در كارگاه نجاري در مدرسهمشغول به كار شد. او در كارها و تحصيل علمجديت نشان ميداد و هيچگاه شكوه و شكايتنميكرد.
چند دانشآموز نابينا كه قصد فرار از مدرسه راداشتند، توسط مسئولين مدرسه دستگير شدندوبراي تنبيه به معادن ذغال سنگ و كارخانههايكنف بافي فرستاده شدند. لوئي دلش به حال آنان ميسوخت و هميشهسعي ميكرد كاري انجام ندهد كه مورد تنبيه قرارگيرد. لوئي درمدرسه از طريق لمس حروف برجستهخواندن ونوشتن را آموخت. البته روش بسيارسختي بود. بچهها مجبور بودند براي نوشتن يكخط جمله حروف را پيدا كرده و كنار هم بچينند تا جملهاي را بسازند. بريل نوجوان در ذهنش بهدنبال يافتن راهي ساده براي آموختن و نوشتن بود . او اوقات فراغتش را به برنامهريزي و طراحيروش و سيستمي و ساده براي نوشتن و خواندنميگذراند.
رد: لوئي بريل: نابيناي باهمت و سختكوش؛ عامل موفقيت مليونها نابيناي جهان
لوئي بريل: نابيناي باهمت و سختكوش؛ عامل موفقيت مليونها نابيناي جهان ( قسمت دوم )
ابداع خط در سال 1822 زمانيكه لوئي 13 ساله بود با يك سرباز به نام (كارل باربير) در مدرسه آشنا شد. اوروش (نوشتن درشب) را ابداع كرده بود كهتوسط ضربههايي كه هر كدام معني خاصيداشتند . نابينايان قادر به نوشتن جملات بودند اين روش از روش لمس حروف سادهتر بود. اما كاملنبود. در واقع جرقهاي در ذهن لوئي زده شد . او به فكر ابداع خطي افتاد كه حروفش نقطههاييبرجسته ميباشد و نابينايان با لمس کردن نقطههاي برجسته بر روي كاغذ به راحتيميتوانند بخوانند. او بر روي حروف نقطهاي برجسته شروع به كار كرد تا توانست حروف امروزي معروف به بريل را ابداع كند و كدهايي رابراي رياضيات و موسيقي ترتيب دهد تا نابينايان بهراحتي بتوانند موسيقي بياموزند و بنوازند.
در سال 1827 بريل 18 ساله اولين كتابش را بهچاپ رساند. البته سيستم و خط ابداعي ايننابيناي جوان به سرعت مورد قبول و پذيرشهمگان واقع نشد و آموزش اين خط در مدارسبيارزش و مسخره نشان داده شد. اما بريل اميدخود را از دست نداد و به طور پنهاني به دوستاننابينايش خط ابداعي خود را آموزش ميداد.
بريل شروع به نوشتن كتابهايي به زبان كودكانهبه خط خود كرد وبه اين ترتيب خط بريل را ميانكودكان نابينا رواج داد. او با سعي وتلاش توانست معلم مدرسه نابينايانشود و به تدريس و آموزش خط خود بپردازد. كمكم خط بريل ميان نابينايان گسترش يافت.يادگيري اين خط بسيار راحت و ساده بودبه ويژهكودكان به سرعت اين خط را ياد ميگرفتند وميتوانستند كتاب بخوانند گويي بينا شده بودند.
لوئي بريل مدرسهاي ترتيب داد و درمدرسهاش به تدريس خط خود پرداخت. امامرگ امانش نداد. و در 6 ژانويه سال 1852 درسن 43 سالگي بر اثر بيماري سل (توبركوليس) چشماز جهان فروبست. خط بريل تا به امروز مورداستفاده نابينايان در سراسر جهان قرار گرفتهاست.
يك قرن بعد از مرگ لوئي يعني در سال1952، جسد وي را كه در دهكدهاش دفن شدهبود به پانتئون آرامگاه بزرگان و دانشمندانفرانسه انتقال دادند و هر ساله در سال مرگ ويمراسم باشكوهي در مزار وي برگزار ميشود. چندي پيش سايت جستجوگر Google به مناسبتسالگرد بريل در 6 ژانويه لوگويي از خط بريل برصفحه اينترنت منقوش كرد تا همگان به ياد اينبزرگ مرد دانشمند باشند و از او به خوبي يادكنند.
لوئي بريل نابينا در سال 1829 با ايجاد سيستم شش نقطه اي برجسته ، تحولي در آموزش خواندن و نوشتن نابينايان بوجود آورد. جابجايي هر يك ازاين شش نقطه حروف ، علايم رياضي و علايم دستوري را تشكيل مي دهد كه در حال حاضركاملترين و عملي ترين روش در آموزش نابينايان مي باشد . با استفاده از ماشين تحرير مخصوص ، لوح و قلم مطالب به صورت برجسته در مي آيند و افراد نابينا از طريق لمس قادر به خواندن و افراد بينايي كه به اين علايم آگاهي داشته باشند قادر به خواندن و برگرداندن به خط بينايي خواهند بود .
توضيح: قرآن كريم بخط بريل تا كنون جندين بار به دو روايت حفص و قالون به جاب رسيده است: در كشورهاى: اردن سال 1952 به رواية حفص، و در مصر سال 1966به رواية حفص، و در عربستان سال 1976 به رواية حفص، و در تونس سال 1988 به رواية قالون، و در كويت سال 2005 به رواية حفص، و در ليبي سال 2006 به رواية حفص، و سال 2007 به روايت قالون و در سال 2008 به روايت حفص و قالون.
ابداع خط در سال 1822 زمانيكه لوئي 13 ساله بود با يك سرباز به نام (كارل باربير) در مدرسه آشنا شد. اوروش (نوشتن درشب) را ابداع كرده بود كهتوسط ضربههايي كه هر كدام معني خاصيداشتند . نابينايان قادر به نوشتن جملات بودند اين روش از روش لمس حروف سادهتر بود. اما كاملنبود. در واقع جرقهاي در ذهن لوئي زده شد . او به فكر ابداع خطي افتاد كه حروفش نقطههاييبرجسته ميباشد و نابينايان با لمس کردن نقطههاي برجسته بر روي كاغذ به راحتيميتوانند بخوانند. او بر روي حروف نقطهاي برجسته شروع به كار كرد تا توانست حروف امروزي معروف به بريل را ابداع كند و كدهايي رابراي رياضيات و موسيقي ترتيب دهد تا نابينايان بهراحتي بتوانند موسيقي بياموزند و بنوازند.
در سال 1827 بريل 18 ساله اولين كتابش را بهچاپ رساند. البته سيستم و خط ابداعي ايننابيناي جوان به سرعت مورد قبول و پذيرشهمگان واقع نشد و آموزش اين خط در مدارسبيارزش و مسخره نشان داده شد. اما بريل اميدخود را از دست نداد و به طور پنهاني به دوستاننابينايش خط ابداعي خود را آموزش ميداد.
بريل شروع به نوشتن كتابهايي به زبان كودكانهبه خط خود كرد وبه اين ترتيب خط بريل را ميانكودكان نابينا رواج داد. او با سعي وتلاش توانست معلم مدرسه نابينايانشود و به تدريس و آموزش خط خود بپردازد. كمكم خط بريل ميان نابينايان گسترش يافت.يادگيري اين خط بسيار راحت و ساده بودبه ويژهكودكان به سرعت اين خط را ياد ميگرفتند وميتوانستند كتاب بخوانند گويي بينا شده بودند.
لوئي بريل مدرسهاي ترتيب داد و درمدرسهاش به تدريس خط خود پرداخت. امامرگ امانش نداد. و در 6 ژانويه سال 1852 درسن 43 سالگي بر اثر بيماري سل (توبركوليس) چشماز جهان فروبست. خط بريل تا به امروز مورداستفاده نابينايان در سراسر جهان قرار گرفتهاست.
يك قرن بعد از مرگ لوئي يعني در سال1952، جسد وي را كه در دهكدهاش دفن شدهبود به پانتئون آرامگاه بزرگان و دانشمندانفرانسه انتقال دادند و هر ساله در سال مرگ ويمراسم باشكوهي در مزار وي برگزار ميشود. چندي پيش سايت جستجوگر Google به مناسبتسالگرد بريل در 6 ژانويه لوگويي از خط بريل برصفحه اينترنت منقوش كرد تا همگان به ياد اينبزرگ مرد دانشمند باشند و از او به خوبي يادكنند.
لوئي بريل نابينا در سال 1829 با ايجاد سيستم شش نقطه اي برجسته ، تحولي در آموزش خواندن و نوشتن نابينايان بوجود آورد. جابجايي هر يك ازاين شش نقطه حروف ، علايم رياضي و علايم دستوري را تشكيل مي دهد كه در حال حاضركاملترين و عملي ترين روش در آموزش نابينايان مي باشد . با استفاده از ماشين تحرير مخصوص ، لوح و قلم مطالب به صورت برجسته در مي آيند و افراد نابينا از طريق لمس قادر به خواندن و افراد بينايي كه به اين علايم آگاهي داشته باشند قادر به خواندن و برگرداندن به خط بينايي خواهند بود .
توضيح: قرآن كريم بخط بريل تا كنون جندين بار به دو روايت حفص و قالون به جاب رسيده است: در كشورهاى: اردن سال 1952 به رواية حفص، و در مصر سال 1966به رواية حفص، و در عربستان سال 1976 به رواية حفص، و در تونس سال 1988 به رواية قالون، و در كويت سال 2005 به رواية حفص، و در ليبي سال 2006 به رواية حفص، و سال 2007 به روايت قالون و در سال 2008 به روايت حفص و قالون.
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد